ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد

ساخت وبلاگ
کتاب ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد رو چند روز پیش تموم کردم، هر شب قبل از خواب نیم ساعت میخوندمش و تموم کردنش فقط یه هفته طول کشید، خب اگه نظر شخصیمو بخواین واقعا ارزش خوندن رو داشت، من رو یکم متحول کرد و باعث شد بیشتر قدر زندگیمو بدونم، وقتی این کتابو میخوندم یاد فیلم خفگی میفتادم، با خودم فکر میکردم شاید ورونیکا توی یه تیمارستانی شبیه اونی که صحرا داخلش کار میکرد بستری باشه، شخصیت موردعلاقم توی این کتاب ادوارد بود، جدا از اینکه از اسمش خیلی خوشم میاد از شخصیتشم خوشم میومد، بهتون پیشنهادش میکنم، از همون اولم دلم میخواست توی یه تیمارستان کار کنم، خدا رو چه دیدی، شاید دکتر یه تیمارستان شدم! خب شاید تیمارستان تنها جایی هستش که آدما میتونن خوده واقعیشون باشن و هر کاری دلشون خواست انجام بدن بدون اینکه نگران باشن بقیه چه فکری در موردشون میکنن، کاش دنیام مثل یه تیمارستان بود، شایدم هست و من خبر ندارم، ولی دیوونگیم دنیایی داره، شاید این چیزایی که گفتم اصلاربطی به کتابی که خوندم نداشته باشه ولی این کتاب منو یاد این چیزایی میندازه که گفتم. خب از بحث کتاب بیایم بیرون و در مورد تغییراتم توی چند روز اخیر صحبت کنیم، به گوشام احترام میزارم:) و نمیزارم هر چیزی رو بشنوه، پس توی انتخاب موسیقی خیلی دارم دقت میکنم، و این چیز خوبیه، قبلا برای اینکه به بقیه ثابت کنم مثلا خیلی آدم کول و باحالیم هر مزخرفاتی رو گوش میدادم اما از امشب نه، میخوام به خودم احترام بزارم، که این بازم خیلی چیز خوبیه:) کتاب بعدی جای خالی سلوچه، چند صفحشو خوندم، و تعریفشو خیلی شنیدم، و فکر میکنم ارزش خوندن رو داشته باشه، شما چه کتابی رو توی چند روز اخیر خوندین؟ و چه تغییرات خوبی کردین؟ 

شبتون بخیر:))

حکایت درس خوندنه اختاپوس...
ما را در سایت حکایت درس خوندنه اختاپوس دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : behnazwrites بازدید : 87 تاريخ : جمعه 30 شهريور 1397 ساعت: 15:15