روزنوشتی که در شب نوشته میشود

امروز روز دختر بود، من این روز رو به تموم دخترای مهربون و ترنسکشوال های ام تو اف تبریک میگم و براشون آرزوی بهترینها رو دارم، با اینکه این روز رو به مامانم یادآوری کردم ولی تبریکی نشنیدم که اشکالی نداره، خودم که هستم که به خودم تبریک بگم، روزم مبارک! این که ارتباطمو با بیشتر دوستام  قطع کردم حالمو بهتر میکنه، چون بهتر میتونم روی کارام تمرکز کنم و از اون مهم تر اینه که خیلی خیلی بهتر میتونم انرژی مثبت رو به خودم منتقل کنم، وقتی مدرسه میرفتم روزا ساعت چهار و نیم صبح از خواب بیدار میشدم و شروع به کار و فعالیت میکردم:) البته چهارونیم قدیما چون اون موقع ساعتا قدیم بود، شبام نه و نیم میخوابیدم چون تیم کوک بزرگوار رو الگوی اون روزای خودم قرار داده بودم، یه جایی خوندم که تیم کوک شبا آخرین کسی هست که دفتر و محل کارش رو ترک میکنه و صبحا جزو اولین کسایی هستش که به محل کارش میره؛ توی اینترنت یه جدول رو پیدا کردم که ساعت بیدارشدن و خوابیدن افراد موفق رو نوشته بود، که از بین اونا تیم کوک توجه منو به خودش جلب کرد، اما این روزا متاسفانه جو تابستون منو گرفته و به عبارتی روی خرس قطبی رو بنده کم کردم، دیگه بیش از حد دارم میخوابم و وقتیم از خواب بیدار میشم خیلی کسلم که دلیلش خواب زیاده، ودوباره از فردا باید تیم کوک رو دوباره الگوی خودم قرار بدم و سعی کنم صبحا زودتر بلندشم... چندتا فیلم خوب رو به لیست فیلمام اضافه کردم ولی تا الان موفق نشدم ببینمشون، میلیونر زاغه نشین، شیر، استیو جابز و بازی تقلید، البته منظورم از فیلم استیو جابز اون فیلمی هستش که مربوط به سال 2015 میشه هست...یه تصمیمی که جدیدا گرفتم اینه که بعد از کنکورم و بعده اینکه تونستم روی پاهای خودم وایسم(از نظر مالی منظورمه) به سگهای خیابونی کمک کنم، اگه دامپزشک شدم که دیگه چه بهتر:)

پی نوشت: آسمان آذر د ویز(the ways) بسیار پیشنهاد میشه...

پی نوشت2: چند لحظه پیش یکی از بهترین دوستام که انرزیمثبت زیاد میده برام زنگ زد، بهش گفتم که دوباره قراره تیم کوک رو الگوی خودم قرار بدم، یهو گفت خب خر خانم تیم کوک شرکت اپل زیر دستشه، تو که یه گاوداریم زیر دستت نیستحرفا میزنیا، بنده دیگه حرفی ندارم

حکایت درس خوندنه اختاپوس...